![](https://lh3.googleusercontent.com/blogger_img_proxy/AEn0k_vcCQk8Rqe2CgTr1LawIdpNb3C5LVEflpaS-Q0utS2VLAMFgIcWBel9dxI_poaGtLZk9401Udxz-oVqql9NUaRraLInDz-DwGLPAjJwDvgh7-9gZWyh1pexy-IyiddZ_w=s0-d)
کشور لیبی با ١٬٧٥٧٬٠٠٠ کیلومتر وسعت در بین همسایگانی چون مصر، تونس، چاد و نیجریه در قارة آفریقا قرار دارد. این کشور از سال 1969، تحت سیطره حکومت شبه نظامی سرهنگ معمر قذافی بوده است؛ رهبری که هر از چند گاهی، با اظهارنظرهای شگفتانگیز خود در رأس تیترهای رسانههای خبری قرار میگیرد. روزی، اتحادیة عرب را به خیانت متهم و قصد جدایی از آن میكند و روزی، در اجلاس آن شرکت کرده و بیانیههای آن را امضا میکند.
ژستهایی چون رهبری دنیای عرب یا اسلام و سخنان پرطمطراق، ولی فاقد هرگونه محتوا برای عینیت بخشیدن به آن در عرصة بینالملل میگیرد و به یکباره در دامان غرب میافتد.
یکی از مواضعی که اخیرا، معمر قذافی دربارة برنامة هستهای ایران اتخاذ کرد و رسانههای خارجی بر روی آن تبلیغات بسیار كردند، از سر لجبازی خواندن مقاومت ایران در برابر خواستههای نامشروع و غیرقانونی غرب در تعلیق غنیسازی اورانیوم و پیشبینی سرانجامی همانند عراق برای کشور ما بود! در اینجا تلاش میكنيم تا با مروری بر پیشینة خصومتهای لیبی با ایران، علل این اظهار نظر نامسئولانه را بررسی كنيم.
اگر از حمایت لیبی در ادعاهای واهی امارات متحده درباره جزایر سهگانه بگذريم که در زمان شاه اتخاذ شد،ربودن امام موسی صدر نخستین واقعهاي بود که پس از انقلاب اسلامی، به تنش در روابط طرفین منجر شد.
امام موسی صدر را همگان به خاطر دارند، رهبری که توانسته بود فارغ از نگرشهای شیعی، همچون رهبري کاریزماتیک چهرهاي ملی در لبنان عمل کند و ضمن ایجاد آرامش نسبی در فضای بحرانزدة لبنان، خطرات اسرائیل را به آنها گوشزد کند.
هنوز خبری از این رهبر و مبارز آزاده بهدست نیامده و معمر قذافی- فردی که به دعوت وی امام موسی صدر به لیبی سفر كرد- همچنان به سهلانگاری در تامین امنیت امام موسیصدر و دست داشتن در ربودن وی متهم است. جمهوری اسلامی ایران ضمن اعتراض به دولت لیبی، از سال 57 مجّدانه پیگیر سرنوشت امام موسی صدر بوده است.
آخرین تلاش ایران در اینخصوص به دو بیانیة جداگانة نمایندگان مجلس هفتم بازمیگردد که ربودن امام موسی صدر را ضربهای به پیکرة امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران ذکر کردند و 11 راهکار ارائه دادند که از جملة آنها، ضرورت تقلیل سطح روابط با لیبی تا سطح کارشناسان وزارتخانهها بود.
جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز موضع دیگری بود که گرچه قذافی خود را حامی ایران انقلابی جلوه میداد، اما در حمایت از جبهة عربی ضد ایران کوتاهی نکرد. تمام کمک لیبی به ایران در زمان جنگ، به گفتة محسن رفیقدوست، وزیر سابق سپاه، فقط «دو عدد کشتی حامل سلاح و مهمات عادی و بلکه از رده خارجشده، متعلق به نیروی دریایی آن رژیم، بهعلاوة 10 تا 15 موشک اسکاد B به ایران» بود که در برابر اتباع این کشور که بر ضد ایران در جبهة عراق میجنگیدند و سایر کمکها به عراق ناچیز بود.
نامة چند سال قبل قذافی به شورای امنیت سازمان ملل و درخواست برای به جریان افتادن شکایت سابق لیبی و سه کشور عربی دیگر برای الحاق جزایر سهگانة ابوموسی، تنب بزرگ و تنب كوچك به امارات، حمایت از طرح شکایت امارات متحدة عربی در دادگاه لاهه علیه ایران که چندی پیش اتخاذ شد و اظهارات گستاخانه در مجامع مختلف دربارة جزایر، جلوة دیگری از خصومت های لیبی علیه ایران است.
اما مهمترین نمود خصومت لیبی با ایران خود را در موضوع هستهای نشان داد. زمانی که این کشور با تعطیل كردن برنامه هستهای کشورش و تحویل نقشهها و تجهیزات آن به آمریکا، مدعی شد كه ایران نیز همانند این کشور با خرید این نقشهها از عبدالقدیرخان، بهدنبال ساخت سلاح هستهای است! تشدید فشارهای آمریکا و در پی آن، ارجاع پروندة هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل، ناشی از این سخنان بیپایه و اساس قذافی بود؛ سخناني که فضای بینالملل را علیه ایران مسموم كرد و بار دیگر جوی از بدبینی علیه ایران به وجود آورد.
آقای یونسی، وزیر سابق اطلاعات، در دیداری که با خانوادة امام موسی صدر داشتند و در مطبوعات کشور انعکاس یافت، به خیانت رژیم لیبی مبنی بر در اختیار گذاشتن بخشی از اطلاعات هستهای کشورمان صریحا اشاره کردند.
دشمنی لیبی با ایران زمانی جالبتر خواهد بود که بهیاد آوریم كه قطعنامة 1803 شورای امنیت سازمان ملل علیه برنامة صلحآمیز کشورمان در 14 اسفند 1386، در حالی صادر شد که رژیم قذافی رئیس دورهای شورای امنیت سازمان ملل بود و نه تنها تلاشی برای تعدیل آن نکرد، بلکه در کنار اعضای دائم شورای امنیت بدان رأی مثبت داد.
اشاره به همة مصادیق خصومتهای لیبی و اقدامات این کشور علیه ایران از حوصلة این نوشتار خارج است، لذا بهذکر چند مورد ذیل اکتفا می كنيم:
کمک به گروههای تجزیهطلب در خوزستان و حمایت مالی و نظامی از آنان؛
چاپ نقشههایی با نام جعلی خلیج عربی، به جای خلیج فارس در داخل لیبی؛
حمایت از گروهك تروریستی "پژاك" برای تشکیل كشور مستقل كُردستان و تجزیة ایران؛
سخنان جنجالی قذافی مبنی بر اینکه انقلاب ایران به زبالهدان تاریخ خواهد پیوست.
اما این سؤال همچنان به قوت خود باقی است که حملات قذافی به ایران، با چه هدفی است. در پاسخ به سؤال فوق، فرضیههای مختلفی را میتوان در نظر گرفت. فرضیة نخست دربارة جایگاهی است که ایران در عرصة منطقهای و جهانی به آن دست یافته است. رژیم لیبی که مدعی رهبری جهان عرب و اسلام است، از اینکه میبیند ایران توانسته است با حفظ آرمانها و ارزشهای انقلاب خود هر روز، بر عمق نفوذ خویش در جهان اسلام بیفزاید، چندان خشنود نیست.
حمایت ایران از مردم فلسطین و لبنان، پیروزیهای اخیر حزبالله بهعنوان متحد ایران، افزایش حضور مؤثر ایران در عراق و افغانستان و کمک به بازسازی این کشورها و ... برای معمر قذافی، که خود را رهبر مسلمانان منطقه میخواند، به هیچ وجه تحملپذير نیست؛ لذا میکوشد تا به شیوههای مختلف ایران را تضعیف كند.
فرضیة دوم به برنامه هستهای ایران مربوط است. برخلاف لیبی که نظامی متکی به ارتش و نیازمند کسب سلاح هستهای بوده است، ایران نظامی برخاسته از ارادة مردم و رهبری فرهمند امام خمینی بوده که قدرت خویش را از تودههای مردم و ایمان راسخ آنها به انقلاب اسلامی گرفته و همین ایمان آنها را در هشت سال دفاع مقدس بر ارتش تا دندان مسلح عراق و حامیان جهانی و منطقه ای او پیروز كرد. لذا برخلاف لیبی، هیچگاه کسب سلاح هستهای در دکترین نظامی ايران قرار نگرفت و درعوض، دولت ايران کوشید تا با عمیق و بومی كردن این دانش براي مصارف صلح آمیز از آن سود جوید.
کسب دانش غنیسازی اورانیوم و تلاش برای به خدمت گرفتن آن براي توسعة کشور، برای لیبی که از برنامة هستهاي خویش هیچ بهرهای نبرده و در عوض هزینههای بسیاری پرداخته است، به هیچ وجه پذيرفتني نیست. لذا قذافی میکوشد تا با زیر سؤال بردن تلاشهای ایران، از سويي وحدت و همدلی داخل ایران درخصوص برنامة هستهای را مخدوش كند و از سوی دیگر، مقامات کشورمان را ناتوان از مقاومت برای استیفای حقوق هستهای خود جلوه دهد.
فرضیة سوم به سیاستهای همسوی لیبی با آمریکا و جبهة غرب علیه ایران اشاره ميكند. از زمانی که لیبی برنامة هستهای خود را در سال 2003، تعطیل كرد آمریکا همواره از این کشور بهعنوان الگویی برای ایران یاد کرده است. آمریکا میکوشد تا دولت ایران را مجاب كند تا در ازای دریافت مشوقهایی ناچیز، همچون لیبی به اردوگاه غرب بپیوندد.
اظهارات معمر قذافی را میتوان همچون بخشی در تداوم دیپلماسی فشار آمریکا علیه ایران تلقی کرد. قذافی بر آن است كه در عین حال که با موضعگیریهای خود دوستی خود را به مقامات آمریکا اثبات ميكند، فشارهای غرب علیه ایران را حفظ كند.
بهرغم اینکه توسعة روابط با کشورهای مختلف یکی از اهدافی است که سیاست خارجی کشورمان آنرا دنبال میكند. و همواره مورد تأیید مسئولان نظام نیز بوده است، اما جای این سؤال خالی است که چرا باوجود گستاخیهای مکرر دولت لیبی علیه ایران، دیپلماسی کشور بهدنبال ارتقا روابط با رژیم قذافی است؟ آیا زمان آن نرسیده است تا دولت مجدداً ادامة روابط با لیبی را بررسي كند.
اظهارات پرویز داوودی، معاون اول رئیسجمهوری، در سفر به طرابلس(5 دی ماه 1386) مبنی بر «وجود ظرفیتهای بالقوه بالا برای گسترش روابط» بیانگر آن است که براي این بازبيني در دولت نهم، عزم جدي وجود ندارد. حال آنکه انتظار میرود ایران نیز همانند مصر و عربستان سعودی، دو کشور مهم عربی، روابط خود با لیبی را فقط در حد متعارف و متناسب نگه دارد.
اگر تا چندی پیش لیبی منتقد برخی سیاستهای ایالات متحده بود و مواضعی همسو با ایران در دشمنی با غرب داشت، حال لیبی به بلوک ایالات متحده پیوسته است و باید منتظر خصومتهای بیشتر آن در آینده بود.
انتظار میرود مسئولان وزارت خارجه ضمن پاسخگويي مناسب به این گستاخیهای قذافی، در روابط با کشورهایی همچون لیبی، که دشمنی آنها با ایران آشکار است، تجدیدنظر كنند و از توسعة روابط با آنها بپرهیزند.